وقتی بیمارستان محلی او در نوادا اعلام کرد که «دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است»، خانوادهی زاور تقریباً امیدشان را از دست دادند. حمایت اهداکنندگان به زاور کمک کرد تا با هواپیما به بیمارستان ما منتقل شود و از نارسایی کبد نجات پیدا کند. در این فصل تعطیلات، به کودکانی مثل زاور، ثریا، هایروم و وایات امید و شفا بدهداستانهای آنها را در زیر تماشا کنید.
وقتی بیمارستان محلی او در نوادا اعلام کرد که «دیگر کاری برای انجام دادن باقی نمانده است»، خانوادهی خاویر تقریباً امیدشان را از دست دادند. حمایت اهداکنندگان...
ارسال شده توسط بیمارستان کودکان لوسیل پاکارد استنفورد روی سهشنبه، ۲۴ آذر ۱۳۹۴
ویدیوی رونویسی شده:
خوان، پدر خاویر: خاویر واقعاً بچهی خوشبرخوردی است. او عاشق ورزشهای زیادی است، اهل مطالعه است، واقعاً بازیگوش است. او بچهی خیلی شیرینی است.
او ذاتالریه داشت. آزمایشهای بیشتری انجام دادند و تشخیص دادند که او دچار نارسایی کبد شده است.
آدلیتا، مادر خاویر: وقتی با [بیمارستان] کارسون سیتی تماس گرفتیم، گفتند: «ما نمیتوانیم او را بپذیریم. اگر به پیوند کبد نیاز داشته باشد، دستگاهها را نداریم، اهداکننده نداریم.»
خوان، پدر خاویر: آنها به ما گفتند که کاری از دستشان بر نمیآید.
مارلانیا، مادر ثریا: ثریا با سندرم قلب چپ هیپوپلاستیک متولد شد. و با تمام شرایط او، من نمیتوانم کار کنم. ما در واقع بیخانمان بودیم. ما در ماشینمان میخوابیدیم.
زویی، مادر هایروم: هایروم چند لکه روی صورت و دستهایش داشت. بنابراین ما به پزشک (در مونتری) مراجعه کردیم. پزشک دوباره با ما تماس گرفت و گفت: «شما قرار است به استنفورد بروید. این کار از توان من خارج است و آنها از شما مراقبت خواهند کرد.»
شانون، مادر وایات: بلافاصله یک متخصص از او خواست عکسهایش را ببیند. او برای دیدنش آمد. او توصیه کرد که به لوسیل پاکارد مراجعه کنیم. کمی بعد، آنها بیوپسی پوست انجام دادند و ظرف چند روز نتایج را گرفتند که نشان میداد او ماستوسیتوز دارد.
خوان، پدر خاویر: در عرض چهار روز، از «بچهتان حرف نمیزند، تکان نمیخورد، دارد میمیرد» به - آنها توانستند کاری کنند که کبد دوباره شروع به کار کند.
زویی، مادر هایروم: حدود ساعت ۷ صبح شوهرم من را رساند و من گفتم: «چند ساعت دیگر میبینمت.» و تا ساعت ۱۰ هایروم شیمیدرمانی میشد.
مارلانیا، مادر ثریا: او هر کدام از کارکنان خودش را که میخواهد، دارد. او شروع میکند به اسم بردن از تمام کسانی که قرار است فقط به او خدمت کنند، مهم نیست چه ساعتی به بیمارستان برسد.
شانون، مادر وایات: ما واقعاً خوش شانس هستیم چون فکر نمیکنم اگر اینجا زندگی نمیکردیم، بیماریمان تشخیص داده میشد. آنها تخصص و تجربهای دارند که بیمارستانهای دیگر ندارند.
زویی، مادر هایروم: اینجا دقیقاً همان جایی بود که باید میبودیم. جای دیگری نبود.
خوان، پدر خاویر: اگر فرزند شما فرصتی دارد، اگر فرزند شما این شرایط را تجربه میکند، [بیمارستان کودکان لوسیل پاکارد در استنفورد] آخرین امید شما خواهد بود.
شما میتوانید در زندگی بیماران و خانوادههایشان تغییری ایجاد کنید. امروز امید و شفا را هدیه دهید.
