کریستین استچر و روشاب دوشی میتوانند از خانه خود تا بیمارستان کودکان لوسیل پاکارد در استنفورد پیاده بروند.
کریستین به یاد میآورد: «روشاب برای تحصیلات تکمیلی به استنفورد رفت. ما در طرح تابستانی اسکمپر شرکت میکردیم. ما حتی دخترانمان، مایا و میرا، را میبردیم تا وسایل ضروری خانوادهها را در بیمارستان کودکان پاکارد تحویل دهند. در آن زمان، هرگز نمیتوانستیم تصور کنیم که خودمان آنجا باشیم.»
سومین بارداری کریستین بدون مشکل بود. او قرار بود در همان بیمارستانی در ردوود سیتی که هر دو دخترشان را به دنیا آورده بود، سزارین شود. او میدانست چه انتظاری داشته باشد. این وضعیت تا روزی که آوی به دنیا آمد، ادامه داشت.
کریستین از آن لحظات ترسناک اولیه میگوید: «بلافاصله فهمیدم که مشکلی پیش آمده است. او اکسیژن کافی دریافت نمیکرد. کبود شده بود. دکتر گفت که میتواند صدای سوفل قلبش را بدون گوشی پزشکی بشنود. قبل از اینکه او را ببرند، یک لحظه فرصت داشتم تا او را ببینم. او باید به بیمارستان کودکان پاکارد منتقل میشد.»
تیم مراقبت هنوز نمیدانست مشکل چیست، اما بیمارستان ما میتوانست آزمایشهای بیشتری از جمله اکوکاردیوگرام انجام دهد.
راشاب میگوید: «سه روز اول، واقعاً نمیدانستیم مشکل چیست. طیف وسیعی از سناریوها وجود داشت: ممکن بود سوراخی در قلبش داشته باشد، ممکن بود به تعویض دریچه نیاز داشته باشد، یا حتی بدتر.»
بالاخره تشخیص داده شد: بیماری آوی زودرس بسته شد. مجرای شریانیکه باعث بزرگ شدن قلب او شد، که منجر به عوارض دیگری مانند فشار خون ریوی مداوم نوزاد (PPHN) شد. در صورت عدم درمان، آوی میتواند با اختلال رشد عصبی قابل توجه یا حتی مرگ مواجه شود.
کریستین میگوید: «آن دوران برای دختران ما هم واقعاً سخت بود. ما آنها را برای آنچه که هنگام تولد برادر کوچکشان انتظار داشتند آماده کرده بودیم. اما برای این مورد آماده نشده بودیم. برای من دور بودن سخت بود. من هنوز در بیمارستان دیگری بودم و از سزارین بهبود مییافتم. دکتر ما، جاناتان پالما، تا هر زمان که لازم بود با ما صحبت میکرد. ما سوالات زیادی داشتیم و راش واقعاً اطلاعات و درک متقابل را دوست دارد و دکتر پالما بسیار صبور بود.»
بعد از چند روز، مایا و میرا توانستند برای اولین بار به بیمارستان ما بیایند و آوی را ببینند.
کریستین میگوید: «ما فوقالعادهترین پرستارها را داشتیم. یکی از پرستاران به دخترمان کمک کرد تا آوی را در آغوش بگیرد. او با دقت تمام این سیمهای پیچیده را جابهجا کرد و تا حد امکان آنها را راحت کرد تا او بتواند آن لحظه خاص را برای در آغوش گرفتن برادر کوچکش داشته باشد.»
بعد از ۱۰ روز، آوی بالاخره از بخش مراقبتهای ویژه نوزادان (NICU) فارغالتحصیل شد. خانواده، تخصص تیم بیمارستان کودکان پاکارد را عامل نجات آوی و خانوادهشان میدانند.
راشاب میگوید: «بخشهای مراقبت ویژه نوزادان سطح ۴ زیادی در اطراف وجود ندارد - بیمارستان کودکان پاکارد یکی از معدود آنهاست. آنجا جایی است که موارد بحرانیتر به آنجا میروند. برای من مهم است که مردم درک کنند که نمیتوان این نوزادان را هر جایی بستری کرد. برای من، گذراندن تمام آن شبها در بخش مراقبتهای ویژه نوزادان و ملاقات با خانوادههای دیگر... مردم از راه دور میآیند. امید من این است که بتوانم از آنها حمایت کنم و ظرفیت را گسترش دهم، زیرا داشتن سطح مراقبتی که پاکارد ارائه میدهد بسیار مهم است.»
مراقبت در بیمارستان شامل حال خواهران آوی نیز میشد. این دختران میتوانستند با رفتن به اتاق بازی و انجام پروژههای هنری از محیط بیمارستان فرار کنند. آنها حتی عروسکهایی دریافت میکردند که توسط گروهی از داوطلبان بافته و اهدا شده بودند.
کریستین میگوید: «مسئله این نبود که ما به عروسک یا پتو نیاز داشتیم، بلکه این ایده بود که کسی وقت گذاشته و به شما و فرزندتان فکر کرده است. خیرین و حامیان باعث شدند در لحظه نیازمان احساس کنیم که چقدر مورد توجه و مراقبت قرار گرفتهایم.»
قبل از رفتن به خانه، به خانواده نحوه تشخیص علائم نارسایی قلبی آموزش داده شد. آوی بیش از شش ماه از PPHN رنج میبرد. عملکرد شناختی او هنوز تحت نظر است، اما اوضاع امیدوارکننده به نظر میرسد.
«او فوقالعاده اجتماعی است. عاشق بزغالههاست، عاشق شیرشاه است و عاشق خواهرانش است. او همچنین عاشق یک مهمانی خوب است و دور خانه میدود و میگوید: «وقت مهمانی است!»»
آوی، قلب تپندهی مهمانی ما در ۱۸ ژوئن خواهد بود! برای پیوستن به آوی و دیگر قهرمانان صبور تابستانی اسکمپر ما ثبت نام کنید. برای پیوستن به مهمانی و اسکمپر برای بچههای بیشتر مثل آوی ثبت نام کنید.
